درباره جزيره هرمز و بندرعباس هرمز جزيره اي است در 92 درجه و45 دقيقه طول و25 درجه و30 دقيقه عرض در دهانه خليج فارس،با دو فرسخ زمين سخت و خشک وبا محيطي کمتر از سه فرسخ.در آنجا هيچ درخت و علفي نمي رويد و سراسر پوشيده از نمکي بسيار خوب و سفيد است و بدين گونه کاملا بدون کشت و سترون است.هيچ آب شيريني در آنجا يافت نمي شود مگر آبي که از آسمان مي بارد و در آب انبارها جمع مي کنند. به ماسه هرمز که سياه و براق است خيلي اهميت مي دهند و آن را براي ريختن روي نوشته به کار مي برند. پرتغاليان هرمز از آن به همه نمايندگي هاي خود در هند مي فرستادند و خارجياني که براي خريد کالاهاي مشرق زمين به ليسبون مي آمدند از ماسه اي که سابقا بر روي همه صورت خريدهاي هند بر جاي مي ماند خوبي کالارا بازمي شناختند. اين کار چون سرمشقي براي آنها به کار رفت و هيچ معامله ديگري با صورت خريدي جز باآن قدر در صد سود انجام نمي دادند. اما کم کم اين کار تا به سوء استفاده از حسن نيت بازرگانان خارجي انجاميد و از اين ماسه به ليسبون آوردند و صورت خريدهاي هندي جعلي ساختند و بر روي کالاها قيمتي بيشتر گذاشتند، بالاخره تقلب آنها آشکارشد.پيش از آنکه پرتغاليان به هرمز بيايند در آنجا شهري بود که شاهان هرمز که شاهان لار نيز بودند.وقتي که پرتغاليان آنجا را گرفتند دو شاهزاده جوان، پسران شاه متوفي، بر جاي بودند که آنها را به اسپانيا بردند. با همه سيه چردگي چون خوشرو و خوش رفتار بودند پادشاه اسپانيا آنها را مورد نوازش قرار داد و برايشان مقرري تعيين کرد که با آن آبرومندانه زندگي کنند.روزي شاه، پس از آنکه قصر و صومعه اسکوريال و زيباترين چيزهاي مادريد را به آنها نشان داد، پرسيد که اقامت در اسپانيا و ديدني هاي آن به بنظرشان چطور آمده است.پاسخ دادند که هيچ چيز که شايسته تحسين نباشد نديده اند، اما هر دو شاهزاده همان وقت آهي کشيدند. شاه کنجکاو شد تا علت آن را بداند. گفتند که اين آه تاسفي است از آنکه ديگر در زير درخت خودمان نيستيم.چنان که قبلا ذکر کرده ام، در جزيره هرمز چيزي نمي رويد، اما نزديک شهر تک درختي وجود داشت از همان جنس که در يک فرسخي بندر است. اين درخت در ايران از عجايب عالم به شمار مي آيد، ولي درهند فراوان است.ايرانيان آن را لول وپرتغاليان درخت ريس و فرانسويان درخت بانيان مي نامند، زيرا بانيان ها در زير آن يک معبد با کاروانسرا به همراه چندين حوضچه براي شستشوي خود ساخته اند. اين درخت فقط از يک کنده يک جنگل کوچک مي سازد، زيرا از شاخه هايش رشته هاي باريکي به روي خاک فرو مي افتد و در آنجا ريشه مي دواند و دو يا سه سال بعد يک کنده ديگر و شاخه هاي ديگر مي سازد و مانند شاخه هاي کنده اول گسترش مي يابد و فضاي وسيعي را فرا مي گيرد.پرتغاليان وقتي که مالک جزيره هرمز شدند از شهري خراب و بد ساخت شهر زيبايي بر آوردند وتا جايي که اين ملت زينت و تجمل را دوست دارد پيش رفتند.آهن آلات در و پنجره ها همه طلا کاري شده بود و اين سخن در آن سرزمين به سر زبان ها بود که اگر پر تغاليان مالک هرمز باقي مانده بودند بجاي آهن درها و پنجره ها ا کنون طلا و نقره داشتيم.چون همگي ثروتمند بودند به همچشمي يکديگر عالي ترين خانه ها و زيباترين خزينه ها را مي ساختند و در سراسر روز به سبب گرماي شديدي که در آنجا حاکم است با زن و فرزندان خود در آب اين خزينه ها غوطه مي خوردند. قلعه هم بسيار زيبا بود و خيلي خوب نگهداري مي شد و بر روي تپه اي در جزيره کليسايي به نام مريم مقدس ساخته بودند و براي عبادت به آنجا مي رفتند که محل تفرج آنها نيز بود، زيرا جاي ديگري براي گردش کردن نداشتند.اما قلعه هنوز در وضع خوبي است و از وقتي که شاهان ايران آنجا را تصاحب کرده اند سپاهيان را در آن نگه مي دارند. خان هرمز که در بندر اقامت دارد از طرف خود فرماندهي براي قلعه معين مي کند.اما شهر کاملا خراب شده است و هلنديان به بهانه ايجاد توازن در کشتي هاي خود که خالي برمي گشتند زيباترين سنگهاي شهر و بهترين مرمرها را براي ساختمان خانه هاي خود به بطاويه حمل کردند و اگر خان هرمز سرانجام مانع نشده بود و آنها را شديدا از اين کار منع نمي کرد بسيار بيشتر از اينها برده بودند.خان به آنها اجازه داده است که فقط نمک بار کنند که، چنان که قبلا گفتم، خوب و سفيد و شوري آن به قاعده است. نمک را حتي تا ژاپن مي برند و آن را در همان صندوقهايي مي ريزند که در آنها ميخک آورده بودند.بايد توجه داشت که به علت گرماي فوق العاده شديد آن بلاد به محض رسيدن کشتي ها به هرمز، ميخک را در کيسه هايي مي کنند که هر يک گنجايش دويست ليور دارد و همه اين کيسه ها را در امتداد ساحل مي چينند تا آب از روي آنها بگذرد و آنها را مرطوب کند. اين کيسه ها را به همين گونه چندين روزي آنها مي پاشند تا زماني که آنها را براي بردن به اصفهان يا جاهاي ديگر ايران بار کنند، زيرا اگر اين احتياط را به جا نياورند به سبب خشکي هوا همه ميخک ها تبديل به گرد مي شوند.دريا ميان جزيره هرمز و خشکي چندان عميق نيست و کشتي هاي بزرگي که به خليج داخل و از آن خارج مي شوند از طرف ديگر جريزه مي گذرند. قلعه در راس جزيره طرف مغرب و روبه روي ايران است و دريا آن را احاطه کرده است. روزي با آقاي اتوال از کناره بندر به طرف مشرق گردش مي کرديم. ميان جريزه و خشکي در دريا چيزي ديديم که از سطح آب بر جسته بود، ولي به علت بعد مسافت نمي توانستيم تشخيص دهيم که چيست. با دقت فراوان سرانجام فهميديم که آدمي است که گويي از ما وحشت دارد و مي ترسد که نزديک شود. گاهي شنا مي کرد و گاهي مي ايستاد، زيرا چنان که گفتم دريا در اين قسمت عميق نيست. به او اشاره کرديم که پيش آيد و از دور به بهترين شکل ممکن اطمينان داديم که نبايد هيچ بترسد.چون به نزديک ما آمد معلوم شد که يک نفر انگليسي است که شاه ايران او را از ((شرکت)) گرفته بوده تا در قلعه هرمز به خدمت خود وادارد و چون از اين زندان، که چون کسي را به آنجا بفرستند به ندرت رهايي مي يابد، به جان آمده بوده، دل به دريا زده و در آب پريده تا اين يکي دو فرسخ فاصله ميان جزيره و ساحل را با مقابله با هر خطري طي کند و به آزادي دست يابد. چون بجز پارچه سفيدي به گرد خود نداشت به بندر بازگشتيم و از آنجا مقداري خوراک وپوشا ک برايش فرستاديم و موضوع را فورا به رئيس شرکت انگليسي اطلاع داديم. عصرآن روز فراري را به بندر آوردند و بي سر و صدا هر چه زودتر او را به يک کشتي که در بندر بود سوار کردند.رو به روي اين قلعه هرمز، پرتغليان قلعه ديگري در خا ک ايران در پانصد قدمي بندر داشتند که کشتي هاي مسلح خود را در زير آن پناه مي دادند، زيرا هيچ مکان مناسبي براي اين کاردرجزيره نبود، و بيست و پنج تا سي قايق جنگي در آنجا نگه مي داشتند. همين که يک کشتي در خليج مي ديدند از قلعه هرمز گلوله اي شليک مي کردند و اين علامتي به قايق ها بود تا بروند و حق عبور بگيرند و گرنه کشتي ها آزادانه تا بصره پيش مي رفتند. در آن زمان بازرگانان سود فراوان مي بردند و به قول و صورت خريدهاي آنها در اعلام مال التجاره شان اعتماد مي کردند بي آنکه کشتي ها را وارسي کنند، اما ا کنون که تجارت سخت تنزل کرده است کارها چندان به مراد بازرگانان نيست. من در زير قلعه بندر باز هم از اين کشتي هاي پرتغالي ديده ام، اما شاه ايران به نگهداري آنها توجهي ندارد و از تعدادشان بسيار کاسته شده است چون عملا بي مصرف مانده اند.شاه عباس بي کمک انگليسيان هرگز نمي توانست هرمز را بگيرد و ايرانيان چون نيروي دريايي ندارند اين کاري نبود که به تنهايي به آن دست بزنند. لذا ميان خود توافق کردند که شاه در بندر عباس بماند و با بيست هزار مرد مسلح از ساحل نگهداري کند، زيرا در هرمز چنان که گفته ام آب آشاميدني جز در آب انبارها وجود ندارد و چون اين آب زود مصرف مي شود پرتغاليان ناچارند که براي بردن آب به ساحل بيايند، و در همين حال انگليسيان با کشتي هاي خود از آن سو شهر و قلعه را به گلوله ببندند. و توافق چنين بود که اگر آنجا را فتح کردند همه غنايم به طور مساوي ميان شاه ايران و انگليسيان تقسيم شود، و اما در مورد افراد، کليه مسيحيان به انگليسيان تعلق گيرند تا به ميل خود با آنها رفتار کنند، از آنها فديه بگيرند يا آنها را برده خود کنند يا آزاد سازند، واگر مسلماني در آنجا باشد در اختيار شاه ايران گذاشته شود. پس از آن هم، هرچه حقوق گمرکي از گمرک که در بندرعباس مستقر خواهد شد به دست آيد نصف به شاه و نصف ديگر به انگليسيان تعلق گيرد و براي اين کار انگليسيان خانه اي نزديک گمرک خواهند داشت و يک کليد گمرک از آن انگليسيان و کليد ديگر از آن شاه باشد. شهر هرمز را خراب کنند و در قلعه آن پادگاني ايراني مستقر شود، اما انگليسيان با چهار کشتي جنگي همچنان در لنگرگاه بما نند تا مانع حمله احتمالي پرتغاليان از جانب دريا شوند.بدين گونه جزيره هرمز فتح شد. اما اگر فرمانده پرتغالي قلعه به نصيحتي که افسران جنگي اش به او مي دادند عمل مي کرد مشکل بود که کار فيصله يابد. نصيحت اين بود که آب بند را باز کنند تا خندقي که ميان شهر و قلعه بود پر از آب شود، واين کار البنه محاصره کنندگان را به مشکل بزرگ دچار مي کرد.وقتي که فرمانده به گوآ بازگشت، اگر خويشاوندي و بستگي هاي قوي نمي داشت و از او پشتيباني نمي کردند بي شک سرش بر باد مي رفت. نايب السلطنه او را به پرتغال فرستاد و در آنجا از کليه منصب هايش خلع شد. با اين همه او مردي بسيار شجاع بود و محال است که خيانت کرده باشد.اما گمان مي کنند که به دنبال آزردگي و رنجشي و يا جواب شخص مغروري که نمي خواهد دستور از کسي بگيرد آنجا را از دست داده است. پس از فتح جزيره تقسيم بدين گونه صورت گرفت. کليه غنايمي که در هرمز بدست آمد دو قسمت شد، يکي براي شاه ايران و ديگري براي انگليسيان که آن را در کشتي بزرگي با شصت عراده توپ براي حمل به لندن بارگيري کردند.کشتي به بندر سورت در هند رفت تا از آنجا با چهار پنج کشتي ديگر که معمولا همه ساله عازم انگلستان است حرکت کند. وقتي که کشتي به سورت رسيد رئيس شرکت انگليسي با همه افرادش به پيشباز رفتند تا با سردار فاتح هرمز به شادي و عيش و نوش بپردازند. چند روز بعد که کشتي ها آماده حرکت شدند، جشن بزرگي بر روي کشتي دريادار و کشتي هاي ديگر برپا کردند، در حالي که شليک گلوله هاي توپ بانگ نوشانوش آنها را همراهي مي کرد. کوچک ترين کشتي هنگام شليک توپ معلوم نيست که به چه سبب آتش کرفت و خيلي زود شعله آتش به طناب لنگرها رسيد و مدي بسيار قوي کشتي کوچک را به سوي کشتي دريادار افکند به قسمي که در کمتر از دو ساعت آن دو کشتي تماما سوخت و افراد با زحمت فراوان خود را نجات دادند. اين حادثه شوم بهانه به دست بسيار کسان داد تا فکر کنند که اين مجازات الهي بوده است و انگليسيان به جرم همدستي با کفار بر ضد مسيحيان مستوجب آن شده اند. آنچه هلنديان در ژاپن کردند نيز کم از اين نبود. ثمره کوشش هيئت مذهبي پدران يسوعي در آنجا و حاصل زحمات ساليان دراز ايشان شصت هزار مسيحي بود. يک کشتي پرتغالي که از ژاپن به گوآ مي رفت به دست هلنديان افتاد و آنجا نامه هايي يافتند که در آنها پرتغاليان به اطلاع نايب السلطنه در گوآ مي رساندند که اگر قشون مختصري براي ايشان فرستاده شود يقينا مي توانند تمام ژاپن را مسخر کنند و از هم اکنون چهار تن از امراي اصلي جزاير خيمو وخيکوکو را با خود همراه کرده اند.هلنديان پس از يافتن اين نامه ها فورا به سوي ژاپن بادبان برافراشتند و شاه را از نقشه پرتغاليان آگاه کردند و باعث نابودي مسيحيت در همه اين جزاير شدند. مسيحيان در اولين جنگ پيروز شدند، اما در جنگ دوم کاملا شکست خوردند، زيرا شاه کليه رعاياي خود را مسلح کرده بود. هلنديان به سبب چنين خيانتي به عالم مسيحيت و پرتغاليان به سبب اينکه نامه هايشان را به دريا نريخته بودند ( کاري که حاملان اسناد مهم در چنين موارد انجام مي دهند) مورد شماتت قرار گرفتند.اما در مورد مواد ديگر قرار داد، نه شاه ايران و نه انگليسيان هيچ کدام به عهد خود وفا نکردند. شاه ايران تمام اسيران را، چه مسيحي و چه مسلمان، براي خود خواست و مي گفت اينها اهل مملکت و رعاياي او هستند.، آنها را به اصفهان فرستاد تا به کارهايي که از دستشان بر مي آمد گماشته شوند و اغلب پرتغاليان مسلمان شدند.همه توپها را نيز ضبط کرد و چند عدد را در قلعه لار گذاشت و بقيه را به اصفهان برد و ساعت هرمز را نيز، چنان که در وصف ميدان شاه شرح دادم، به آنجا حمل کرد.از آن طرف انگليسيان بنا بر تعهدي که داشتند در سال اول چهار کشتي در لنگر گاه نگه داشتند، سال بعد تنها سه کشتي آنجا بود، سپس به جايي رسيد که جز يکي نبود و بعد از پنج شش سال ديگر هيچ کشتي به چشم نمي خورد. با اين حال انگليسيان هر سال نصف عايدات گمرکات را مطالبه مي کردند، اما (شاه بندر) يا ملک التجار چون مي ديد که آنها به عهد خود در مورد کشتي هايي که بايد نگه دارند پاي بند نيستند مخفيانه با بازرگانان براي پرداخت گمرک تباني کرد و به انگليسيان قبولاند که لنگه باري که هزار ا کو کالا در آن است بيش از دويست ا کو نمي ارزد، وبقيه را پنهاني مي گرفت و اجازه نمي داد که انگليسيان بارها را باز کنند و حتي به گمرک داخل شوند.دلايلي که مي آورد اين بود که بازرگانان شا کي هستند که چرا بارهاشان را بازرسي مي کنند واعلام مي دارند که اگر چنين رفتاري را با آنها ادامه دهند ديگر به بندرعباس نخواهند آمد. از طرف ديگر، اگر تاجري لنگه بارهاي متعدد در گمرک داشت، شاه بندر با زرنگي مي توانست قسمت عمده آنها را شبانه خارج کند و به خانه به بازرگان بفرستد بي آنکه انگليسيان آگاه شوند و بدين گونه از بزرگ ترين قسمت حقي محروم مي شدند که بر طبق قرار داد مي بايست وصول کنند.از حقوق گمرکي به شاه شانزده درصد مي رسيد و به شاه بندر و مامورانش هم دو درصد داده مي شد تا هرچه زودتر کار تمام شود و سريعا از دست گرما و هواي بد بندرعباس به خانه بازگردند.هرچند به طور معمول هرسال بيست و يک يا بيست و دو هزار تومان از گمرک به دست مي آيد، من ديده ام که انگليسيان بيش از پانصد يا ششصد تومان دريافت نمي کنند.مامور و دلال هم حدود همين مبلغ از شاه بندر مي گيرند تا چشم پوشي کنند. متقابلا انگليسيان هم مي کوشند تا با شاه بندر معامله به مثل کنند و تا آنجا که مي توانند او را فريب دهند، زيرا چون شرکت انگليسي مانند شرکت هلندي هيچ گونه حقوق گمرکي در ايران نمي پردازد انگليسيان کالاهاي بسياري از تجار خصوصي را تحت عنوان شرکت از گمرک رد مي کنند و توافق شده است که در بندر آن کالاها را به آنها برگردانند و وانمود کنند که آنها را مي فروشند و بابت اين کار فقط دو درصد مي پردازند.در اينجا بايد خاطر نشان کرد که کليه گمرکات ايران وهند در اجاره نيستند و شاه بندر فقط نماينده اي از جانب شاه در آنجاست و فقط درباره آنچه دريافت کند حساب پس مي دهد. اين بود تمامي آنچه من توانستم در جزيره و شهر هرمز در نظر آورم و اکنون جاي آن است که درباره بندرعباس که تقريبا روبه روي هرمز در خشکي است سخني بگويم.نام بندر عباس از آن روست که شاه عباس کبير در آغاز اين شهر را به شهرت رساند. در حال حاضر شهري است نبسبتا بزرگ و پر از دکان هاي زيبا که بر روي آنها محل سکناي تجار است.در طي مدتي هم که جزيره هرمز در تصرف پرتغاليان بود هر چند که در شهرهرمز زندگي مي کردند همه داد و ستدهاي تجاري را در بندر انجام مي دادند، زيرا آنجا بيش از سرتاسر اين ساحل امنيت دارد.شهر تا پانزده سال پيش هنوز محلي باز و بدون حصار بود، و چون مي توانستند شبانه داخل آنجا شوند و در کار گمرک تقلب کنند آن را با ديوار محصور کردند.انگليسيان و هلنديان تجارتخانه ها و خانه هاي خوش ساختي در کناره دريا دارند و چون اينجا بهترين ساحل در همه خليج فارس است مهم ترين لنگرگاه براي همه کشتي هايي است که از هند مي آيند و مال التجاره براي ايران و عثماني و کشورهاي ديگر آسيا و قسمتي از اروپا حمل مي کنند.هنگامي که قرار است کشتي ها برسند، بازرگانان فراواني در آنجا تردد مي کنند که عمدتا ايراني و ارمني يا هندياني هستند که در ايران زندگي مي کنند و اگر ترس از هواي نامساعد بندر نبود بازرگانان بيشتري از مکان هايي که نام بردم به آنجا مي آمدند، ولي به ناچار در اصفهان توقف مي کنند و بازگشت بازرگاناني را که به آنجا رفته اند انتظار مي کشند تا مال التجاره مورد نياز خود را از آنها خريداري کنند.
هوای بندرعباس در واقع آن قدر ناسالم و چنان گرم است که خارجیان برای اطمینان از سلامت خود نمی توانند جز ماه های دسامبرو ژانویه وفوریه و مارس در آنجا بمانند،
زیراخود اهالی هم که به هوای آن سرزمین خو کرده اند، نمی توانند بیش از ماه آوریل در آنجا تاب بیاورند و بعد از آن همگی پس از طی دو سه روز راه،
در جستجوی هوای خنک به کوه ها می روند و پنج شش ماه می مانند و هرچه در مدت رواج تجارت کسب کرده اند در آنجا میخورند.
کسانی که دل به دریا بزنند و در ماه های اوج گرما در بندر درنگ کنند گرفتار تب بد خیمی می شوند که اگر هم از آن نمیرند دشواری بسیار برای درمان آن دارند و حتی پس از این درمان ناقص،
رنجی مانند یرقان در تمام طول عمر در تن آنها باقی می ماند. باپایان ماه مارس باد آغاز به تغییر جهت می کند ومعمولاًغربی یا جنوب غربی می شود وگاهی چنان گرم وخفه کننده است که نفس را بند می آورد . عرب ها آن را ((سموم)) یعنی باد زهرآلود می نامند زیرا نفس را می گیرد وبه هر کس بوزدبه سرعت او را هلاک می کند. مایه تعجب بسیار این است که اگر دست یا پایا قسمت دیگری از بدن کسی راکه از این باد خفه شده است بگیریم آن قسمت از بدن او مانند پیه چسبنده ای دردست می ماند چنان که گویی از یک ماه پیش مرده باشد.این باد معمول ماه های ژوئن وژوثیه واوت است ودر اطراف موصل وبغداد هم می وزد. در سال 1632 در جاده اصفهان به بغداد اگر همراه چند تاجر عرب نبودم با چهار تاجر ايراني ديگر که به ما پيوسته بودند خفه مي شدم، اما به محض آنکه عرب ها فهميدند که اين باد مي آيد فورا ما را پياده کردند تا بر روي شکم بخوابيم و با روپوش خود را خوب بپوشانيم. نيم ساعتي در اين حالب بوديم و نزديک بود که خفه شوم و چون بر خاستيم اسب ها را آن چنان خيس عرق يافتيم که ديگر قدرت نداشتند تا ما را حمل کنند.اين اتفاق در فاصله دو روزه راه تا بغداد براي ما پيش آمد. جالب توجه آنکه اگر در کشتي بر روي رودخانه اي باشند و اين باد بوزد هيچ صدمه اي نمي بينند هر چند که کاملا برهنه باشند. گاهي باد چنان گرم است که مانند صاعقه مي سوزاند.اگر هواي بندر اين قدر بد و خطرناک است اراضي آن نيز ارزشي ندارد، زيرا جز شن نيست و آبي که از آب انبارها مي کشند چندان تعريفي ندارد.ولي اگر حاضر به خرج کردن باشند مي توانند آب از چشمه نسبتا خوبي بياورند که در دو فرسخي بندر و بسيار گران قيمت است و آن را آب ( ايسن) مي نامند.قبلا هيچ نوع سبزي کاري در بندر نبود، اما امروزه با مراقبت فراواني که به کار مي برند کاهو و کلم قمري و پياز در آنجا به دست مي آيد.زمين از آب چاه هايي که به تازگي احدات کرده اند آبياري مي شود و با حفر اين چاه ها اقامت در بندر تحمل پذيرتر شده است.در ماه هاي رواج تجارت، خوردني هاي خوبي در آنجا يافت مي شود: شراب هاي شيراز و يزد هست وگوشت گوسفند و کبوتر و کبک از خوراک هاي معمولي است، مرغ گرچه فراوان است گوشتش را کمتر مي خورند، زيرا بوي زهم دريا مي دهند.اما ماهي هاي عالي به نهايت و فور وجود دارد. صدف هاي بسيار خوب و انواع مختلف مربا و خشکبار هم هست.رنگ پوست مردم اين سرزمين بسيار تيره و لباسشان تنها يک پيراهن است، اما درباره پوشاک زنان و زيورآلات آنها چيزي در اينجا نمي گويم، زيرا جاي ديگر شرح آن را داده ام و همان جا گفته ام که مردمي که در سواحل خليج فارس زندگي مي کنند تجارتي جز صيدماهي ندارند. نان هرگز نمي خورند و درميان آنها کمتر کسي است که توانايي تهيه اندکي برنج داشته باشد. خوراک معمولي مردم از بصره تا حدود سند که ساحل هندوستان است خرما و ماهي است که قسمت عمده آن در باد خشک شده است.سر و دل و روده ماهي ها را با هسته خرماهاي خورده شده بر مي دارند و همه را با هم با کمي آب نيمه شور مي جوشانند و هرشب به گاوهايشان مي دهند که از صحرا برگشته اند و در آنجا جز خس و خاري ناچيز نيافته اند.درميان انواع ماهي که در درياي بندرعباس بسيار فراوان است سپرماهي هاي ريبا و ريزه کولي هاي خوب و ماهي هاي متوي عالي وجود دارد.ولي اگر مايل به خوردن صدف باشند، بايد به طور سفارشي ماهيگيران را براي صيد بفرستند، زيرا اهالي بومي هيچ صدف نمي خورند.تفريح عادي مردم در بندرعباس رفتن به زير درخت بانيان ها و خوردن تنقلات است. در خنکاي صبح به شکار خرگوش ميروند. سگان شکاري خوبي هم دارند که انگليسيان و هلنديان معمولا وقتي که از اصفهان يا شيراز مي آيند با خود مي آورند.دو قلعه در بندر هست يکي در طرف مغرب و ديگري در طرف مشرق که کشتي هاي پرتغاليان، چنان که قبلا گفتم، در زير آن پهلو مي کرفته اند. شهرت اين شهر به يمن تجارت رو به فزوني است و جمعيتش پيوسته بيشتر مي شود، واز زماني که هلنديان را از بردن سنگ هاي هرمز منع کرده اند از اين سنگ ها براي ساختن خانه هايي در بندر استفاده مي کنند.يکي از دلايل اصلي آنکه پس از خرابي هرمز تجارت به جاي بندر لنگه در بندر عباس استقرار يافت در حالي که هواي بندر لنگه خوب و آب آن عالي است، اين است که از هرمز تا بندر لنگه چندين جزيره وجود دارد که در ميان آنها کشتيراني خطرناک است و به علاوه نياز به وزش باد هست.علاوه بر آن وقتي که کشتي بيست تا بيست و پنج عراده توپ دارد آب کافي نمي يابد و نخواهد توانست رو به بندر لنگه تا شهر لار راه ها بسيار بد و خراب است و در همه راه جز يک کاروانسرا يافت نمي شود که آن هم کاروانسراي بدي است.اما از بندرعباس تا لار راه را در هفت يا هشت روز طي مي کنند و در جا کاروانسراهاي نسبتا خوب و نوشيدني هاي خنک مي توان به دست آورد چنان که قبلا در وصف اين جاده شرح داده ام.شاه عباس کبير با پرتغاليان براي گمرک بندر لنگه همان قرار دادي را بست که با انگليسيان منعقد کرده بود، اما پس از آنکه نيروهاي آنهارا به سبب جنگ با هلنديان در حال تقليل ديد با آنها همان رفتاري را کرد که با انگليسيان و بلکه بدتر.مختصر چيزي که فعلا به آنها مي دهد به زحمتش نمي ارزد که نماينده اي در آنجا بگمارند. بندرلنگه در 27 درجه و30 دقيقه طول قرار داردو فاصله آن تا بندرعباس با کشتي وقتي که باد مساعد باشد دو روز راه است.بعضي گمان مي کنند که فرنگياني که محض کنجکاوي و تماشاي ديدني ها به ممالک آسيايي مي روند به زحمت مي توانند سوار کشتي هاي انگليسي و هلندي شوند و عموما همه کساني که در هند تجارت مي کنند، از هر ملتي که باشند، هيچ خوش ندارند که هموطنانشان از کارهاي آنها کمترين اطلاعي به دست آورند.اما من هميشه تجربه کرده ام که هر کسي که بخواهد به هند سفر کند و کرايه خود را بپردازد در کشتي هاي انگليسي و هلندي به خوبي پذيرفته مي شود.در غير اين صورت مي توان با کشتي هاي هندي رفت که بسياري از اوقات مطبوع تر است. در يکي از سفرهايم با آقاي آرديليه، مسافرت به هند را با کشتي پادشاه گل کنده که از هرمز به مسلي پاتان مراجعت مي کرد راحت تر از کشتي هاي هلندي يافتيم که در همان وقت به همين سفر مي رفتند.اکنون بايد از مبادله و سود پول سخن بدارم که به چه طريق در ايران صورت مي گيرد. گاهي آن قدر کشتي به بندرعباس مي رسد که مقدار کالا از مقدار پول موجود افزون تر مي شود.تجار فورا به لار و شيراز و اصفهان و شهرهاي ديگر ايران اطلاع مي دهند که کساني که پول نقد براي وام دادن به تجار دارند آن را به سرعت به بندرعباس بياورند.از روزي که پول را دريافت مي کنند در ظرف سه ماه بايد آن را باز پس بدهند و ربح آن از شش تا دوازده در صد است. وقتي که مال التجاره به اصفهان يا جاهاي ديگر رسيد تاجر تا مبلغ وام را نپرداخته است حق ندارد که به آن دست بزند مگر آنکه طلبکار به درستي او اعتماد کند و اجازه دهد که بارها را باز کند.اگر تاجري ايراني باشد که در اصفهان اقامت ندارد و بخواهد مال التجاره اش را دورتر ببرد پول تازه اي براي پرداخت به طلبکار قرض مي کند و در همان محلي که به آنجا مي رود قرض دوم را مي پردازد.بعضي از تجار ترک و ارمني در شهر سورت پول قرض مي کنند که در بندرعباس بپردازند و از آنجا پول مي گيرند براي اصفهان و همين طور از اصفهان براي ارزروم يا بابل وام مي گيرند و قرض قديم را با قرض جديدي که در هر محل مي کنند مي پردازند.پولي که در ارزروم مي گيرند در يورسا يا قسطنطنيه يا ازمير بازپرداخت مي شود. آنچه در بغداد مي گيرند در حلب مي پردازند و چون بعضي ارمنيان و ترکان که در قسطنطنيه و ازمير هستند بخواهند به ونيز يا ليورن نيز بروند در آن دو شهر عثماني وام مي گيرند تا بدهي هاي پيشين را بپردازند و چون به اين دو شهر در ايتاليان برسند آن را رد مي کنند.من بارها در سفرهايم حساب کرده ام که پولي که در گل کنده قرض مي کنند تا در ليورن يا ونيز بپردازند، ربح در ربح آن در بهترين شرايط به نود و پنج درصد بالغ مي شود، اما اغلب تا صد در صد هم مي رسد. و اين همه آن چيزهايي است که در اين باره مي توان گفت.اين نقشه دقيق بندرعباس و جزيره هرمز و جزاير مجاور و راس عربستان و تصوير درخت عظيم بانيان هاست.
هوای بندرعباس در واقع آن قدر ناسالم و چنان گرم است که خارجیان برای اطمینان از سلامت خود نمی توانند جز ماه های دسامبرو ژانویه وفوریه و مارس در آنجا بمانند،
زیراخود اهالی هم که به هوای آن سرزمین خو کرده اند، نمی توانند بیش از ماه آوریل در آنجا تاب بیاورند و بعد از آن همگی پس از طی دو سه روز راه،
در جستجوی هوای خنک به کوه ها می روند و پنج شش ماه می مانند و هرچه در مدت رواج تجارت کسب کرده اند در آنجا میخورند.
کسانی که دل به دریا بزنند و در ماه های اوج گرما در بندر درنگ کنند گرفتار تب بد خیمی می شوند که اگر هم از آن نمیرند دشواری بسیار برای درمان آن دارند و حتی پس از این درمان ناقص،
رنجی مانند یرقان در تمام طول عمر در تن آنها باقی می ماند. باپایان ماه مارس باد آغاز به تغییر جهت می کند ومعمولاًغربی یا جنوب غربی می شود وگاهی چنان گرم وخفه کننده است که نفس را بند می آورد . عرب ها آن را ((سموم)) یعنی باد زهرآلود می نامند زیرا نفس را می گیرد وبه هر کس بوزدبه سرعت او را هلاک می کند. مایه تعجب بسیار این است که اگر دست یا پایا قسمت دیگری از بدن کسی راکه از این باد خفه شده است بگیریم آن قسمت از بدن او مانند پیه چسبنده ای دردست می ماند چنان که گویی از یک ماه پیش مرده باشد.این باد معمول ماه های ژوئن وژوثیه واوت است ودر اطراف موصل وبغداد هم می وزد. در سال 1632 در جاده اصفهان به بغداد اگر همراه چند تاجر عرب نبودم با چهار تاجر ايراني ديگر که به ما پيوسته بودند خفه مي شدم، اما به محض آنکه عرب ها فهميدند که اين باد مي آيد فورا ما را پياده کردند تا بر روي شکم بخوابيم و با روپوش خود را خوب بپوشانيم. نيم ساعتي در اين حالب بوديم و نزديک بود که خفه شوم و چون بر خاستيم اسب ها را آن چنان خيس عرق يافتيم که ديگر قدرت نداشتند تا ما را حمل کنند.اين اتفاق در فاصله دو روزه راه تا بغداد براي ما پيش آمد. جالب توجه آنکه اگر در کشتي بر روي رودخانه اي باشند و اين باد بوزد هيچ صدمه اي نمي بينند هر چند که کاملا برهنه باشند. گاهي باد چنان گرم است که مانند صاعقه مي سوزاند.اگر هواي بندر اين قدر بد و خطرناک است اراضي آن نيز ارزشي ندارد، زيرا جز شن نيست و آبي که از آب انبارها مي کشند چندان تعريفي ندارد.ولي اگر حاضر به خرج کردن باشند مي توانند آب از چشمه نسبتا خوبي بياورند که در دو فرسخي بندر و بسيار گران قيمت است و آن را آب ( ايسن) مي نامند.قبلا هيچ نوع سبزي کاري در بندر نبود، اما امروزه با مراقبت فراواني که به کار مي برند کاهو و کلم قمري و پياز در آنجا به دست مي آيد.زمين از آب چاه هايي که به تازگي احدات کرده اند آبياري مي شود و با حفر اين چاه ها اقامت در بندر تحمل پذيرتر شده است.در ماه هاي رواج تجارت، خوردني هاي خوبي در آنجا يافت مي شود: شراب هاي شيراز و يزد هست وگوشت گوسفند و کبوتر و کبک از خوراک هاي معمولي است، مرغ گرچه فراوان است گوشتش را کمتر مي خورند، زيرا بوي زهم دريا مي دهند.اما ماهي هاي عالي به نهايت و فور وجود دارد. صدف هاي بسيار خوب و انواع مختلف مربا و خشکبار هم هست.رنگ پوست مردم اين سرزمين بسيار تيره و لباسشان تنها يک پيراهن است، اما درباره پوشاک زنان و زيورآلات آنها چيزي در اينجا نمي گويم، زيرا جاي ديگر شرح آن را داده ام و همان جا گفته ام که مردمي که در سواحل خليج فارس زندگي مي کنند تجارتي جز صيدماهي ندارند. نان هرگز نمي خورند و درميان آنها کمتر کسي است که توانايي تهيه اندکي برنج داشته باشد. خوراک معمولي مردم از بصره تا حدود سند که ساحل هندوستان است خرما و ماهي است که قسمت عمده آن در باد خشک شده است.سر و دل و روده ماهي ها را با هسته خرماهاي خورده شده بر مي دارند و همه را با هم با کمي آب نيمه شور مي جوشانند و هرشب به گاوهايشان مي دهند که از صحرا برگشته اند و در آنجا جز خس و خاري ناچيز نيافته اند.درميان انواع ماهي که در درياي بندرعباس بسيار فراوان است سپرماهي هاي ريبا و ريزه کولي هاي خوب و ماهي هاي متوي عالي وجود دارد.ولي اگر مايل به خوردن صدف باشند، بايد به طور سفارشي ماهيگيران را براي صيد بفرستند، زيرا اهالي بومي هيچ صدف نمي خورند.تفريح عادي مردم در بندرعباس رفتن به زير درخت بانيان ها و خوردن تنقلات است. در خنکاي صبح به شکار خرگوش ميروند. سگان شکاري خوبي هم دارند که انگليسيان و هلنديان معمولا وقتي که از اصفهان يا شيراز مي آيند با خود مي آورند.دو قلعه در بندر هست يکي در طرف مغرب و ديگري در طرف مشرق که کشتي هاي پرتغاليان، چنان که قبلا گفتم، در زير آن پهلو مي کرفته اند. شهرت اين شهر به يمن تجارت رو به فزوني است و جمعيتش پيوسته بيشتر مي شود، واز زماني که هلنديان را از بردن سنگ هاي هرمز منع کرده اند از اين سنگ ها براي ساختن خانه هايي در بندر استفاده مي کنند.يکي از دلايل اصلي آنکه پس از خرابي هرمز تجارت به جاي بندر لنگه در بندر عباس استقرار يافت در حالي که هواي بندر لنگه خوب و آب آن عالي است، اين است که از هرمز تا بندر لنگه چندين جزيره وجود دارد که در ميان آنها کشتيراني خطرناک است و به علاوه نياز به وزش باد هست.علاوه بر آن وقتي که کشتي بيست تا بيست و پنج عراده توپ دارد آب کافي نمي يابد و نخواهد توانست رو به بندر لنگه تا شهر لار راه ها بسيار بد و خراب است و در همه راه جز يک کاروانسرا يافت نمي شود که آن هم کاروانسراي بدي است.اما از بندرعباس تا لار راه را در هفت يا هشت روز طي مي کنند و در جا کاروانسراهاي نسبتا خوب و نوشيدني هاي خنک مي توان به دست آورد چنان که قبلا در وصف اين جاده شرح داده ام.شاه عباس کبير با پرتغاليان براي گمرک بندر لنگه همان قرار دادي را بست که با انگليسيان منعقد کرده بود، اما پس از آنکه نيروهاي آنهارا به سبب جنگ با هلنديان در حال تقليل ديد با آنها همان رفتاري را کرد که با انگليسيان و بلکه بدتر.مختصر چيزي که فعلا به آنها مي دهد به زحمتش نمي ارزد که نماينده اي در آنجا بگمارند. بندرلنگه در 27 درجه و30 دقيقه طول قرار داردو فاصله آن تا بندرعباس با کشتي وقتي که باد مساعد باشد دو روز راه است.بعضي گمان مي کنند که فرنگياني که محض کنجکاوي و تماشاي ديدني ها به ممالک آسيايي مي روند به زحمت مي توانند سوار کشتي هاي انگليسي و هلندي شوند و عموما همه کساني که در هند تجارت مي کنند، از هر ملتي که باشند، هيچ خوش ندارند که هموطنانشان از کارهاي آنها کمترين اطلاعي به دست آورند.اما من هميشه تجربه کرده ام که هر کسي که بخواهد به هند سفر کند و کرايه خود را بپردازد در کشتي هاي انگليسي و هلندي به خوبي پذيرفته مي شود.در غير اين صورت مي توان با کشتي هاي هندي رفت که بسياري از اوقات مطبوع تر است. در يکي از سفرهايم با آقاي آرديليه، مسافرت به هند را با کشتي پادشاه گل کنده که از هرمز به مسلي پاتان مراجعت مي کرد راحت تر از کشتي هاي هلندي يافتيم که در همان وقت به همين سفر مي رفتند.اکنون بايد از مبادله و سود پول سخن بدارم که به چه طريق در ايران صورت مي گيرد. گاهي آن قدر کشتي به بندرعباس مي رسد که مقدار کالا از مقدار پول موجود افزون تر مي شود.تجار فورا به لار و شيراز و اصفهان و شهرهاي ديگر ايران اطلاع مي دهند که کساني که پول نقد براي وام دادن به تجار دارند آن را به سرعت به بندرعباس بياورند.از روزي که پول را دريافت مي کنند در ظرف سه ماه بايد آن را باز پس بدهند و ربح آن از شش تا دوازده در صد است. وقتي که مال التجاره به اصفهان يا جاهاي ديگر رسيد تاجر تا مبلغ وام را نپرداخته است حق ندارد که به آن دست بزند مگر آنکه طلبکار به درستي او اعتماد کند و اجازه دهد که بارها را باز کند.اگر تاجري ايراني باشد که در اصفهان اقامت ندارد و بخواهد مال التجاره اش را دورتر ببرد پول تازه اي براي پرداخت به طلبکار قرض مي کند و در همان محلي که به آنجا مي رود قرض دوم را مي پردازد.بعضي از تجار ترک و ارمني در شهر سورت پول قرض مي کنند که در بندرعباس بپردازند و از آنجا پول مي گيرند براي اصفهان و همين طور از اصفهان براي ارزروم يا بابل وام مي گيرند و قرض قديم را با قرض جديدي که در هر محل مي کنند مي پردازند.پولي که در ارزروم مي گيرند در يورسا يا قسطنطنيه يا ازمير بازپرداخت مي شود. آنچه در بغداد مي گيرند در حلب مي پردازند و چون بعضي ارمنيان و ترکان که در قسطنطنيه و ازمير هستند بخواهند به ونيز يا ليورن نيز بروند در آن دو شهر عثماني وام مي گيرند تا بدهي هاي پيشين را بپردازند و چون به اين دو شهر در ايتاليان برسند آن را رد مي کنند.من بارها در سفرهايم حساب کرده ام که پولي که در گل کنده قرض مي کنند تا در ليورن يا ونيز بپردازند، ربح در ربح آن در بهترين شرايط به نود و پنج درصد بالغ مي شود، اما اغلب تا صد در صد هم مي رسد. و اين همه آن چيزهايي است که در اين باره مي توان گفت.اين نقشه دقيق بندرعباس و جزيره هرمز و جزاير مجاور و راس عربستان و تصوير درخت عظيم بانيان هاست.
0 نظرات:
ارسال یک نظر